"ولایت" بی "برائت"؟ (منطق لعن و سلام)
زیارت اربعین ۱۳۹۸ _ کربلا _ نشست (عشق به؟ نفرت از؟)
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام بر حسین و فرزندان حسین و اصحاب حسین و سلام بر شما شیعیان حسین.
روایتی از امام صادق(ع) است که یکی از اصحابشان گفتند که روزی دیدم بعد از نماز مشغول دعایی هستند دقت کردم دیدم که ایشان دارند عرض میکنند که خدایا تا ابد زائران حسین، زائرانی که بخصوص به زیارت جد ما حسین میآیند آنها را مشمول برکت و رحمت ویژه خودت قرار بده و به ازای هر قدمی که در این مسیر برمیدارند به نام آنها پاداش ویژه بنویس و به ازای هر گامی که برداشتند گناهی از گناهان آنها را بیامرز. و از خدا خواستم که ما را با زائران پیاده سیدالشهداء(ع) کنار حوض کوثر با هم جمع کنند. این دعایی است که از امام صادق(ع) راجع به شماها نقل شده که توفیق داشتید کل این مسیر را با پای پیاده بیایید. ده میلیون، بیست میلیون، چند سال پیش که مسئولین عراق گفتند یکی دو سال پیش گفتند 27 میلیون جمعیت، امسال هم که همه دوستانی که سالهای قبل هم بودند گفتند امسال بیشتر از سالهای قبل است شاید این جمعیت در طول ده – دوازده روز که از کشورهای مختلف جهان که میآیند و برمیگردند شاید تعدادشان به 30 میلیون برسد. از بیش از صد کشور جهان، اکثریت هم فقط شیعه نیست یعنی در کنار شما هزاران هزار اهل سنت و سنی میبینید الآن کاروانهای سنی، علمای اهل سنت، مردم سنی، ایرانی، عراقی و ملیتهای دیگر هستند. ما در این سالها که توفیق داشتیم آمدیم، مسیحی، کاتولیک و آرتدوکس و پروتستان، هر سه گروهشان دیدیم، یهوی دیدیم، بودایی و هندو دیدیم، سوسیالیست و مارکسیست دیدیم، از اتحادیه اروپا و کسانی اشخاصی که عِلمانی هستند یعنی سکولاریست و لیبرال هستند همه آمدند از نزدیک معجزه حسین را ببینند. دیروز توی مسیر یک خانم زرتشتی آمد دیدم از ایران آمده این خانم گفت که من عاشورا خودم تنها آمدم زیارت امام حسین و زیارت حضرت عباس و برگشتم دوباره اربعین دیدم نمیتوانم بمانم. خانم زرتشتی از ایران تنهایی مریض و دوباره این مسیر را دارد میآید. ما یک چنین تجمعی در طول تاریخ بشر نداشتیم. در تمام جهان یک چنین راهپیمایی وجود ندارد. استثناء مطلق. از کمیّت و تعدادش که آن هم در تاریخ بشر رکورد شکسته است بگذریم، کیفیت این تجمع است. همه جا همه مسابقه در بیشتر خوردن میگذارند، اینجا مسابقه در بیشتر خوراندن میگذارند. همه جای دنیا دعوا سر این است که کی بیشتر بخورد و کمتر کار کند ولی اینجا دعوا بر سر این است که کی بیشتر کار کند و کمتر بخورد! یک منطق دیگری است. دیروز یکی از دوستان ما میگفت من توی آفتاب از شدت گرما خسته شده بودم نشسته بودم یک مرتبه دیدم یکی از این عراقیها برادران عرب آمده کنار من ایستاد مدام چپ و راست میشود که من اول نفهمیدم منظورش چیست بعد من دیدم دارد خودش را تنظیم میکند که سایهاش روی من بیفتد که من گرما نخورم او گرما بخورد. ایشان میگفت من نمیدانستم که چه کار کنم بخندم؟ گریه کنم؟ آن وقت این همان عراقی است که دشمنان ایران و عراق 8 سال صدام را به جان ما انداختند و صدها هزار عراقی و ایرانی را کشت و امروز هیچ دو ملّتی به اندازه این دو ملت به هم نزدیک و برادر نیستند. این زیارت اربعین، این پیادهروی عظیم و سیدالشهدء یادتان باشد که شروع آن کجا بود آن چند ده نفری که حضرت زینب(س) رهبری کرد، آن کاروان 30 نفره الآن 20- 30 میلیون نفر شده است همه فکر کردند تمام شد زینب(س) به یزید گفت «فَکِد کَیْدک وَاسْعَ سَعْیک» هر غلطی میتوانی بکن. یزید خواست بگوید که کارتان را ساختیم، خوشت آمد؟ چطور بود؟ زینب(س) در زنجیر گفتند که اولاً خیلی زیبا بود عالی بود از این قشنگتر نمیشد تو میخواهی سرزنش کنی؟ ما بزرگترین امتحان تاریخ را به زیباترین شکل پس دادیم. از این قشنگتر میخواستی چه بشود؟ دیدی حسین چه کرد؟ حبیببنمظاهر، علی اکبر و علیاصغر را دیدی چه کار کردند؟ ما در این خون غرقتان کردیم، کِد کَیدَک، هر کلاهبرداری میتوانی بکن، وَاسِع سَعْیک، هر غلطی میتوانی بکنی بکن، «فوالله لا تمحُو ذکرنا و لا تُمیتُ وَحْیَنا» به خدا سوگند شما نمیتوانید ما را حذف کنید ما فراموش نخواهیم شد کار شما تمام شد کار ما آغاز شد.
یک درس بزرگی که سیدالشهداء(ع) در این حرکت عظیم که به لحاظ کمّی یک حرکت بسیار کوچکی بود 70 نفر وسط بیابان، اصلاً این یعنی هیچ، ولی سیدالشهداء(ع) روی تک تک ثانیههای این پروژه برنامهریزی کرده بود هر ثانیهاش حساب شده و معنادار است. و آن آخرین باری که آمدند و از زینب(س) و بچهها و خانمها خداحافظی کنند، چون چند بار رفتند و با بدن مجروح و خونی برگشتند و میآمدند باز میرفتند و برمیگشتند که آنها به خانوادهها و بچهها حمله نکنند، خودشان برمیگشتند همه شهید شدند بار آخری که میخواهند بروند میآیند همه را با بدن خونالود جمع میکنند میفرمایند که این بار که من بروم دیگر برنخواهم گشت دفعه بعد سر من را بر نیزه خواهید دید اما به زینب و به خانمها و به بقیه فرمودند که محکم باشید، قوی باشید، سرتان را بالا بگیرید و ذلّت به اینها نشان ندهید. حضرت زینب(س) به ایشان گفتند که این آخرین باری است که داریم شما را میبینیم و دارید میروید؟ گفتند بله، کار من تمام شد و کار شما آغاز شد تا این لحظه رهبری با من بود و از این لحظه رهبری با شماست، ما دیگر اینجا همدیگر را نخواهیم دید دیدار ما در محضر جدمان و پدر و مادرمان. حضرت زینب(س) به ایشان گفتند پسر زهرا اگر این آخرین بار است محلاً محلا، سریع نرو، آهسته برو من بیشتر تو را نگاه کنم، یک کمی با آرامش بروید که من در آخرین نگاه شما را بیشتر ببینم. سیدالشهداء(ع) بچهها را در گودالی گذاشته بودند که خانمها و بچهها مورد هدف قرار نگیرند و همه صحنههای تکه تکه شدن همسران و پدرانشان را نبینند ولی به حضرت زینب(س) فرمودند شما بیایید این بالا روی تلّ زینبیه کشته شدن تک تک ما را شما دقیق ببین، شما فیلمبرداری کن، هر یک از ما که کشته میشویم شما دقیق نگاه کن و باید بعداً اینها را بگویی بقیه نبینند ولی شما ببین. چند بار نقل شده که حضرت زینب(س) بیتاب میشد ولی سیدالشهداء(ع) فرمودند شما همان جا بمان جلو بیایی ممکن است شما را بزنند. چند بار بیتاب شدند منجمله وقتی سیدالشهداء(ع) افتادند و در حال شهادت بودند ایشان پایین وسط معرکه آمدند و شروع کردند به عمر سعد حرف زدند که مردک تو با آن سوابق آشنایی و با اینها نمیدانی دارد چه کار میشود ایستادی و داری اینها را نگاه میکنی، حسین دارد کشته میشود و تو داری نگاه میکنی؟
سیدالشهداء(ع) درسهای زیادی آموختند من میخواستم به یک درس ایشان اینجا اشاره کنم که بزرگان و متفکران اسلامی راجع به آن بحث کردند. ما دوتا اسلام داریم، دو اسلام ناقص! یک اسلام آری و فقط آری، یک اسلام نه، و فقط نه.
اسلام آری، اسلامی است که به هیچ کس و به هیچ جریانی نه نمیگوید! از هیچ ارزشی دفاع نمیکند. با همه کنار میآید! با همه واقعیتها و پدیدهها خودش را سازگار میکند. اسلام تسلیمطلب. اصلاً اسلام یعنی تسلیم منتهی تسلیم در برابر خدا و در برابر حق. اینها یک قرائتی از اسلام دارند که یعنی تسلیم در برابر واقعیت، تسلیم در برابر زور، اسلام به معنای تسلیم در برابر زور و زر. در برابر وضع موجود، هر قدرتی، هر حکومتی، هر وضعیتی، هر گفتمانی که میآید شما اسلام را با آن تطبیق بده، خودت را با آن منطبق کن، برای تسلیم اوضاع، اصلاح اوضاع، امر به معروف، نهی از منکر، جهاد، مبارزه، نقد، اعتراض، نبرد در اینها نیست. اسلام منهای جهاد، نه جهاد با نفس در درون، نه جهاد با استکبار بیرونی در بیرون و در عرصه سیاست، اقتصاد، حکومت. نه با استبداد درون که همه ما یک فرعون در درونمان داریم، نه با استبداد درون مبارزه میکنیم نه با استکبار بیرون. اسلام راحتطلبان، اسلام لبخند حتی به باطل و ظلم. یک عدهای طرفدار این اسلام هستند. گاهی با توجیه مقدسمآبی که ما با این چیزها چه کار داریم؟ ما زیارتمان را میرویم، عزاداریمان را میکنیم، آش نذریمان را میدهیم، ما با این کارها چه کار داریم مگر هر اتفاقی بیفتد خودش نمیبیند؟ مگر خدا نمیبیند که حسین دارد کربلا میرود، خب اگر خدا نخواهد خودش درست میکند به ما چه مربوط است؟ سرت را پایین بینداز و فعالیتهای مذهبی بکن، مذهب شخصی! مذهبی که به هیچ چیز و هیچ کس اعتراضی نمیکند و در برابر هیچ جریانی مقاومت نمیکند، از هیچ چیز و هیچ کس دفاع نمیکند یا به شکل مقدسمآبانه، با این توجیه که اینها امر دنیاست و کاری به ما ندارد سرت توی کار خودت باشد یا با توجیه روشنفکرانه یا به اصطلاح لیبرالیستی که مذهب یک امر شخصی درونی سلیقهای نسبی است کاری به بیرون ندارد، به نظامات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی کاری ندارد، به اصطلاح رابطه من با خدا چه ربطی به اصلاح روابط اجتماعی و انسانی؟ چه ربطی به اقتصاد و سیاست و خانواده و روابط بینالملل دارد؟ هم مسلمان باش، هم ربا بخور! هم مسلمان باش هم ستم کن و در بازار کلاهبرداری کن! هم مسلمان باش و هم ستم بپذیر و زیر بار زور برو. این یک اسلام است، اسلامی که تسلیم همه هست جز خدا. اسلام شماره 2 که آن هم ناقص است، اسلام نه و فقط نه. با همه چیز و همه کس انگار که سر جنگ دارد! احترام به انسان، احترام به حقوق دیگران، حتی کسانی که ممکن است با ما نباشند اما ظالم هم نباشند نه. همه چیز نه. همه کس نه. هر پیشنهادی نه، هر طرحی نه. اسلام نفی. اسلام فقط سلبی، همه چیز را خراب میکند و هیچ جا را آباد نمیکد. این هم اسلام یک بُعدی است در آن تعریف از اسلام، برائت و اعتراض نیست، در این تعریف از اسلام عشق و ولایت نیست.
اما اسلام حسین چه بود؟ اسلام اهل بیت(ع) و اسلام قرآن چه اسلامی است؟ این اسلام نه فقط عشق است نه فقط نفرت. عشق و نفرت دو روی یک سکهاند. ولایت و برائت باید با هم باشند ولایت، بیبرائت ولایت نیست. برائت بیولایت هم برائت نیست. این لعن و سلام که شما در زیارت عاشورا و در مواردی میگویید این صد سلام و صد لعن، این لعن و سلام علامت آن عشق و نفرت است. یعنی اسلام آری و نه. آری به چه کسانی و نه به چه کسانی؟ اولاً اینهایی که میگویند ما اصلاً با هیچ کس مخالفتی نداریم با هیچ کس دعوایی نداریم، اعتراضی نداریم، لعنی نداریم، به اینها بگویید که حتی یک نفر از جمله خود تو وجود ندارد که کسانی را سلام و کسانی را لعن نکند! یعنی همه بدون استثناء یک دوستانی و یک دشمنانی دارند هیچ کس بدون دشمن در دنیا نیست هیچ کس هم بدون دوست نیست، حتی خدا دوست و دشمن دارد، شیطان هم دوست و دشمن دارد. شما یک نفر را پیدا کنید که فقط دوست دارد و دشمن ندارد یا فقط دشمن دارد و دوست ندارد. پس همه بدون استثناء مشغول لعن و سلام هستند، منتهی سؤال این است که به چه کسی سلام میدهی و چه کسی را لعن میکنی؟ اغلب بشریت و به شمول خود ما، ما به کسانی که منافع ما را تأمین میکنند سلام میدهیم و کسانی که به منافع من صدمه میزنند لعنشان میکنیم. پس همه مشغول لعن و سلام هستند و برائت و ولایت، دوست و دشمن دارند، خودی و بیگانه دارند، محرم و نامحرم دارند، عشق و نفرت دارند منتهی ملاک عشق و نفرتها چیست؟ منافع شخصی. یعنی اگر به من توهین کنی من دشمن تو هستم تو را لعن میکنم، به من احترام بگذاری من به تو سلام میکنم. به من پول خوبی برسانی سلامت میکنم، سود من را ندهی لعنت میکنم. همه مشغول این نوع هستند بنابراین همه جوامع و همه افراد و همه احزاب و گروههای سیاسی، اجتماعی، همه اشخاص دائم مشغول لعن و سلام هستند. بحث سر این است که چرا لعن؟ چرا سلام؟ چه کسی را لعن میکنی؟ و چه کسانی را سلام؟ منطق همه انبیاء این است که ما به همه سلام میگوییم با هیچ کس دعوا و جنگ نداریم به فکر منافع و حقوق همه بشریت هستیم ولو مسلمان نباشند چنان که در روایات سیدالشهداء(ع) هست. اما به یک کسانی هم لعن میگوییم. ما به هرکس میرسیم میگوییم سلام علیکم، یعنی صلح بر تو، ما با تو دعوایی نداریم از طرف من هیچ خطری تو را تهدید نمیکند، معنی سلام این است، وقتی میگویند به هرکس رسیدی بگو سلام، مسلمان و غیر مسلمان، هرکسی، یعنی چه؟ یعنی از طرف من خاطرت جمع باشد، من دوست هستم دشمن نیستم، از طرف من سلامتی و امنیت متوجه توست، هیچ تهدیدی از طرف من نیست ما یک جامعهای بدون استرس، بدون اضطراب، بدون دشمنی، بدون تهدید و خطر میخواهیم، به همه سلام بگوییم و جواب آن هم واجب است. یعنی اگر کسی به تو پیشنهاد صلح داد واجب است که پاسخ متقابل بدهی و بگویی که سلام بر خودت، بر تو هم سلام. یعنی شما هم مطمئن باش که از طرف من با یک دوست مواجهی. خب این اسلام میخواهد همه بر اساس دوستی و محبت باشد اما در برابر چه کسانی موضع و گارد میگیرد؟ یعنی در کنار او درود بر، یک مرگ بر هست. همه دارند، منتهی همه میگویند مرگ بر مزاحم من، مخالف من. اما در منطق انبیاء ما میگوییم مرگ بر مزاحم انسان، مزاحم بشریت، مرگ بر مخالف حق. نمیگوییم مرگ بر مخالف من. مرگ بر مخالف حق، مزاحم حقوق و کرامت بندگان خدا، انسانها. انبیاء این درس را به ما دادند، سیدالشهداء(ع) این را به ما میگوید. سیدالشهداء(ع) میفرماید که درود بر همه، مرگ بر کسانی که مانع سیر الیالله میشوند و نمیگذارند که بخشی از بشر به حقوق مادی و معنویشان برسند به کرامت برسند به هدایت برسند، به عدالت برسند، مرگ بر آنها. این یک نکته که توجه داشته باشیم اسلام نه، اسلام آری، هیچ کدام. اسلام آری و نه. درود بر و مرگ بر. و این درود و مرگ را همه دارند، منتهی ملاکشان منافع خودشان است این منطق، میگوید ملاکتان خودخواهیها و منافع خودتان نباشد بلکه ملاکتان حق باشد. دشمنِ دشمن حق باش، دوستِ دوست حق. ولی اغلب ماها در دنیا چطوری هستیم؟ دوستِ دوست خودم هستم و دشمنِ دشمن خودم هستم. سیدالشهداء(ع) فرمود ما با کسی اصلاً دوستی و دشمنی شخصی نداریم. شما شنیدید که یک شب بارانی کسی آمد درِ خانه سیدالشهداء(ع) را زد، آمدند دمِ در، دیدند یک بنده خدایی میگوید آقا ببخشید من بد وقتی هم آمدم ولی گرفتارم مشگل دارم هرجا رفتم حل نشده، همه میدانند که شما حل میکنید، من بدهکارم و گرفتارم، اینقدر پول میخواهم من مضطرّ هستم میخواهند من را بگیرند و ببرند، من ورشکستهام! سیدالشهداء(ع) میفرماید صبر کن، میروند در خانه و هرچه دارند جمع میکنند میآورند جالب است این دفعه در را هم کامل باز نمیکند که چشمش در چشم او بیفتد و او تحقیر بشود، از لای در هرچه دارند به او میدهند او هی میخواهد تشکر کند سیدالشهداء(ع) میفرماید نه، بفرمایید بروید. او میرود و خادم امام حسین(ع) میآید میگوید آقا چرا این کار را کردید؟ هرچه در خانه هست میدهید، آن هم به کی؟ این جزو مخالفین شماست، این، این طرف و آن طرف علیه شما حرف میزند، شما این را نشناختید که این همه پول به او دادید؟ فرمودند چرا من او را شناختم، ولی سؤالم این است که این که از همه جا مانده و این که مخالف من است چرا درِ خانه من آمده؟ اینها معنی ندارد؟ چرا اینجا آمده؟ این چرا خودش را کوچک کرده و درِ خانه من آمده؟ آن هم نصف شب بارونی؟ حالا دقت کنید جمله بعدی امام حسین(ع)، این که میگویم درود بر همه، حتی اگر با ما نیست ولی وقتی گرفتار است او را کمک میکنیم. به خادمشان گفتند ببین مثل این باران باش این باران بر سر همه خوب و بد میبارد، این باران، خدا وقتی باران را میریزد نمیگوید روی سر مؤمن بریز روی سر کفار نریز، مثل باران باش هر کس نیاز دارد به او کمک کن حتی اگر مسلمان نیست و حتی اگر من و تو را قبول ندارد. یعنی این منطق را که آدم باید به مؤمنین و آدمهای خوب کمک کرد، سیدالشهداء(ع) قبول ندارند، میگویند باید به همه کمک کرد. نه توی بدی، ولی وقتی گرفتار است و کمرش شکسته، او را کمک کنید. این منطق امام حسین(ع) است این ولایت و محبّت. انساندوست است، حیوان دوست است. حسین(ع) یک روز دارند رد میشوند میبینند یک کسی آن طرف خیابان ایستاده، ظهر زیر آفتاب داغ، یک لقمه نان توی دهانش میگذارد، یک مرتبه یک سگی هم آن جلو هست این نان را از دهانش درمیآورد و به سگ میدهد. امام حسین(ع) داشتند عبور میکردند این صحنه را که دیدند کار خودشان را رها کردند و آن طرف خیابان پیش شخص رفتند و گفتند که میتوانم یک سؤالی از شما بکنم؟ گفت بله، فرمودند من داشتم شما را نگاه میکردم که نانی را از دهانتان درآوردید و به این حیوان دادید، برای چه این کار را کردید؟ گفت آقا من دو روز است غذای درستی نخوردم، من غلام این باغ هستم، ارباب من هم یک یهودی پولداری است، من را یادش رفته دو روز است باید نان و غذایی میآورد نیاروده، نمیدانم چه شده که نیامده، من یک تکه نان پیدا کردم آمدم بخورم دیدم این سگ هم دو روز است مثل من چیزی نخورده، دیدم دارد نگاه میکند من از نگاه این سگ خجالت کشیدم نان را از دهانم درآوردم دادم این بخورد. سیدالشهداء(ع) گفتند که من الآن برمیگردم رفتند یک کیسه پر از پول آوردند ارباب یهودی این شخص را پیدا کردند و گفتند من این باغ و این غلام تو را و این سگ را میخواهم هر سه را از شما بخرم. گفتند برای چه آقا چیز مهمی نیست. فرمودند من میخواهم اینجا را بخرم، یهودی آنجا را فروخت، امام(ع) برده را میخرند و آزاد میکنند و گفتند آزادی، این باغ و این سگ هم برای تو. تعجب میکند میگوید برای چی؟ سیدالشهداء(ع) میگویند انسانی که از نگاه یک سگ گرسنه خجالت بکشد او یک مسلمان واقعی است تو اینقدر شرف و وجدان داشتی که گرسنه بودی ولی از نگاه این سگ و حیوان گرسنه خجالت کشیدی، نان خودت را به او دادی. تو همان آدمی هستی که اسلام میخواهد. اسلام میخواهد همه اینطوری باشند خب این حسین است. آن حقوق مخالفش که هرچه در خانهاش دارد میدهد به کسی مخالف اوست، میگوید مثل باران باش، این هم حقوق حیوانات و حقوق سگ. میگویند که آقا اسلام سگ را نجس میداند، خب نجاست یک چیز است حقوق یک چیز دیگر است، نجس است خون هم نجس است خب مگر معنیاش این است که خون ارزش ندارد؟ شما اگر خون نداشته باشی که میمیری. نجس است یعنی با آن قاطی نشو، یعنی سگ را توی رختخواب نبر، با سگ سر غذا ننشین. نه این که سگ حیوان بدی است! حیوان بسیار مفیدی است، نجس است یعنی قاطی نشو.
اما همین حسین(ع) که جاذبه عظیمی دارد دافعه هم دارد. برائت هم هست. دافعهاش با یزید و حکومت و با هرکس که ستم میکند. این درس مهمی از سیدالشهداء(ع). نه اسلام لیبرالی سازشکار، اسلام متحجّر و تشیّع لندنی و اسلام آمریکایی که اسلام و تشیّع سازش و تسلیم و وادادگی است نه اسلامی که فقط جنگ و درگیری و حذف و سلب و نفی در آن است و یک اسلام سیاستزده است، نمیگویم اسلام سیاسی، چون اسلام سیاسی هست، ولی سیاستزده، قدرت پرست، همه چیز را فقط تحلیل سیاسی از منظر قدرت بکند و به اخلاق، انسانیت، محبّت، عشق، خانواده، حقوق انسان، کرامت اخلاقی و به اینها اصلاً هیچ کاری ندارد اینها اصلاً مهم نیست پس نه اسلام منهای عشق، و نه اسلام منهای نفرت. ا ما عشق و نفرت الهی، نه عشق و نفرت حیوانی. قرآن میفرماید ابراهیم(ع) خیلی قلب رئوفی داشت، حضرت ابراهیم(ع) خیلی قلب او لطیف بود. خداوند در قرآن میفرماید: «... إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ» (توبه/ 114)؛ ابراهیم فوقالعاده دلسوز بود و فوقالعاده صبور بود یک آدمی بود که به راحتی عصبانی نمیشد. حضرت ابراهیم(ع) خیلی گذشت و سعه صدر داشت، قرآن میفرماید حلیم بود، یعنی او را فحش میدادند، اذیت میکردند، توهین میکردند، حقوقش را پایمال میکردند از کوره در نمیرفت بر خودش خیلی مسلط بود و اَوّاه بود، یعنی زیاد آه میکشید خیلی دلسوخته بود، همیشه اشک او آماده بود و خیلی قلب رئوفی داشت و حلیم بود، قدرت روحی و بزرگی روح فوقالعاده بود اصلاً نمیشکست همه را تحمّل میکرد، در عین حال، قرآن میفرماید که وقتی از عموی خودش آذر، هرچه تلاش کرد ایشان را به از شرک به سمت توحید بیاورد نشد، دیگر وقتی برایشان روشن شد که ایشان عمداً و آگاهانه مخالفت میکند ناآگاهانه نیست تصمیم خود را گرفته که جلوی حق بایستد، در برابر عموی خودش آذر ایستاد و رسماً به او گفت من از جنابعالی متنفرم! دیگر ما از شما راهمان جداست، ما از این به بعد در برابر هستیم. «... فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» (همان)؛ وقتی برایشان روشن شد که دیگر ایشان اصلاحپذیر نیست با این که حق پدری هم در مورد ابراهیم داشت، قرآن یک جایی میفرماید حق پدری داشت، ولی خب عمویش بود، بتتراش بود، و هرچه حضرت ابراهیم(ع) با ایشان صحبت کرد دید فایده ندارد، مسئله برای ایشان روشن شده دیگر دنبال حقیقت نیست، دنبال منفعت خودش هست، دنبال حقایق نیست بلکه دنبال منافع است، همان ابراهیم دلسوز صبور پرتحمل اوّاه حلیم، «فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ...» وقتی برایش روشن شد که این دشمن خداست و سر جنگ با حقیقت دارد «تَبَرَّأَ مِنْهُ» از او اعلام بیزاری کرد و گفت از این به بعد ما با هم نیستیم و دیگر با هم دوست نیستیم، از این به بعد، در دو جبهه هستیم من با شما مبارزه خواهم کرد. این همان است که عرض کردیم.
قرآن میفرماید پیامبر اکرم(ص) مأمور بود که مشرکین را هدایت بکند حقوقشان را هم رعایت کند اما وقتی اصلاح نمیشوند و جلوی حقیقت میایستند و میجنگند خدای متعال فرمود صریح چشم در چشم آنها نگاه کن و بگو «...قالَ یا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ» (انعام/ 78)؛ من از این عقایدتان بری و متنفر و بیزار هستم من با خودتان دشمن نیستم ولی با این عقایدتان و با این انحرافات و با این طرز فکر من مبارزه خواهم کرد. اتفاقاً هدف من خدمت به شماست و میخواهم شما را نجات بدهم، ولی اینطوری نیست که... دیدید که بعضیها هرجا میروند مطابق آن محیط حرف میزنند؟ مثلاً توی یک جمعی میروند آنها برایشان کف بزنند، باز در یک جمع متدینین میآیند یک کاری میکنند که اینها برایشان صلوات بفرستند! در یک جمعی میبینند خانواده شهدا هستند از شهادت و جبهه برایشان حرف میزند! میرود یک جایی میبیند رقاصها و مطربها و سلبریتیها هستند یک جوری حرف میزند که آنها خوششان بیاید بلند شوند برقصند! دنبال رأی هستند، دنبال کف و سوت هستند! دنبال قدرت و پول هستند! اینها دشمن ندارند، البته چرا دشمن دارند نیروهای مدافع حق را دشمن خودشان میدانند. نمیدانم بعضیها را دیدید که وقتی با این خارجیها جلسه میگذارند این قدر میخندند که اینقدر این دهانشان گشاد است یک جوری میخندند که آدم میترسد توی دهان آنها بیفتد، با تمام وجود میخندند، مثلاً با آمریکاییها، انگلیسیها، غربیها جلسه دارند، بعد مثلاً یک جلسهای است که نیروهای متدین، مردم معمولی و انقلابی نشستند، با یک کینهای نشسته که آدم میگوید الآن سکته نکند خوب است! توی عکسها قشنگ معلوم است. با یک نفرتی نگاه میکند به این نیروهایی که از ارزشهای انقلابی و مردم و محرومین دفاع میکنند که انگار اینها دشمن مادرزاد هستند یک کینههای شتری که انگار همین الآن حال او خراب است که کنار این نشسته است! تو هم لعن و سلام داری، سلام تو برای غربیهاست و لعن تو برای خودیهاست. شماها هم اینجوری هستید. شما یک سورهای در قرآن دارید به نام سوره برائت، یعنی سوره اعلام موضع، یعنی سوره نفرت و اعتراض، اما به چه کسی؟ به صاحبان قدرت و ثروت و منزلت که به حقیقت خیانت میکنند. سوره برائت معنیاش این است که فقط دوست داشتن ارزشها و علاقه به خوبیها کافی نیست، نفرت از بدیها هم لازم است صرف این که از خوبیها مدام تعریف کنی لازم است اما کافی نیست باید از بدیها بد بگویی، باید جلوی بدها بایستی. بعضیها را دیدی کل حرفی که میزنند میگویند آقا جنبههای مثبت آن را بچسب، خیلی خب حرف درستی است، جنبه مثبت چی هست؟ از همه فقط خوبیهایشان را بگو. خب پس بدیها چه میشود؟ پس نهی از منکر چه میشود؟ پس مبارزه چه میشود؟ پس انقلاب برای چه؟ من یادم میآید سال 55- 54 بچه بودم 10- 12 سالم بود، یک جلساتی خانه پدر ما بود، بعضی از این مبارزین و انقلابیها جمع میشدند گاهی جلساتی بود و مثلاً خبرهای سیاسی را میگفتند حرفهای امام و گاهی یک گروهی یا کسانی بازداشت میشدند آنجا یک بحثهایی بود و اعلامیه و این حرفها. بعد یکی از بستگان ما که خدا رحمتش کند آدم بسیار خوبی بود ولی ناآگاه بود فوت هم کرد خدا رحمتش کند، من یادم هست شب ساعت 2- 3 نصفه شب، من چایی تو جلسه میبردم و گاهی هم مینشستم ببینم اینها چه میگویند گاهی هم وسطهایش میخوابیدم باز پا میشدم میدیدم اینها هنوز دارند حرف میزنند. ساعت دو- سه، چهار صبح بود، آمدم این اتاق، این بنده خدا گفت اینها توی آن اتاق چه میگویند؟ مگر اینها زن و بچه و زندگی ندارند؟ نشستند. گفتم هیچی نشستند دارند علیه شاه حرف میزنند. قبل از انقلاب بود، گفت خوبه دیگه، آخرالزمان شده، مردم تا صبح مینشینند غیبت شاه را میکنند! نماز صبحشان هم قضا میشود نشستند غیبت شاه را میکنند. واقعاً هم میگفت. من یادم هست انقلاب شد و جنگ شد و ایشان هنوز درست تحلیل نمیکرد، در عملیات فاو ما رفته بودیم بعد ترکش صورتم سوخته بود از اروند آن طرف رفتیم صورتم سوخت تا مدتها چشمانم نمیدید، بعد بستری بودم ایشان دیدن من آمده بود، توی اخبار شنیده بود که فاو را گرفتند، ایشان فکر میکرد فاب، یک تایدی برای رختشویی بود، ایشان فکر میکرد که رفتند آنجا یک مرکز تولید فاب بوده آن را گرفتند، گفت جوانهای مردم مثل تو را الآن کور کرده، داره همه را به کشتن میدهد برای فاب؟ گفتم این فاب را وقتی بشوری تا شش ماه تمیز میماند! گفت خب بماند آقا مردهشور فاب را ببرد، این همه شهید؟
من یادم هست این شیعههای لندنی که هم در ایران داریم و هم در همین کربلا هم داریم، من یادم هست چند سال پیش ایران آمدم در حرم سیدالشهداء(ع) دیدم یک کسی دارد فحش میدهد فحشهایش را که داد گفتم هرچه که گفتی خودت هستی، ولی حرفت چیست؟ گفت تو گفتی که دهه محسنیه نباید عزا گرفت، گفتم ما گفتیم دهه محسنیه را علما و مراجع گفتند دهه نگیرید، دهه برای سیدالشهداء(ع) است. دهه محسنیه نگیرید، بعد شما شروع میکنید فحش ناموسی به کی و کی میدهید، بعد نوارهایش را نشان دادند ریگی گفت ما این نوارها را پخش کردیم 7- 8 تا نیروی انتحاری درست کردیم توی مسجد فرستادیم چندصدتا شیعه را کشتند. ما این را گفتیم. گفت آقا همه این سنیها دشمن اهل بیت(ع) هستند، همهشان جهنمی هستند، آقای خمینی هم که گفت وحدت شیعه و سنی، او هم جهنمی است، گفتم حالا اگر تو از جهنم آمدی دیدی چه کسانی آنجا هستند یک بحث دیگری است ولی ما از جهنم هنوز خبر نداریم، ولی تو مثل این که آنجا بودی. گفت آقا جان من اصلاً سیاسی نیستیم، این سیاست دین را خراب کرد، ما – اشاره به همین گنبد امام حسین در کربلا کرد - و گفت ما نوکر این آقا هستیم. ما فقط این آقا را قبول داریم ما خمینی و انقلاب و سیاست را قبول نداریم ما فقط نوکر این آقا هستیم. گفتم تو چطور نوکر این آقا هستی که صدام آمد اینجا را به توپ بست تو هنوز چاق و چمبه ماندهای! داعشیها آمدند میگویند ما میخواهیم اینجا را خراب کنیم باز هم تو داری روز به روز چاقتر میشوی تو اگر نوکر این آقا هستی نمیروی با داعشیها بجنگی؟ از نوکرها هستی که داری نقش ارباب را بازی میکنی مثل این که بقیه نوکر تو هستند؟ گفت آقا امام زمان را به خواب دیدم که آقا چندین بار فرمودند فلان، گفتم مثل این که آقا میآیند خدمت شما شرفیاب میشوند چون قبلاً قرار این بود که بعضیها گاهی شرفیاب میشوند و به کسی نباید بگویند چون اینها که میگویند مطمئن باشید شرفیاب نشدند، آنها که شدند نمیگویند گفتم اینطور که تو میگویی مثل این که آقا هفتهای چند بار خدمت شما شرفیاب میشوند و هر روز داری با آقا چایی میخوری و هر روز خبر میبری و خبر میآوری، یک پدرسوختههای اینطوری حقهباز! این شیعه لندنی و سنی و آمریکایی و اسلام اینطوری. گفتم تو طرف دیگر این وهابیها هستی، تو نوکر این آقا نیستی. این آقا وسط حج برای حفظ اسلام رها کرد، همه در منا رفتند گوسفند قربانی کنند او رفت کربلا خودش و بچههایش را قربانی کند تو نوکر این آقایی؟ نوکر این آقا آن مادری است که 6- 7تا شهید داده، نوکر آن بچه جانبازی است که سی سال است روی تخت خوابیده، تو نوکر این آقایی؟ نوکر او آن پدر و پسری بودند که در همان والفجر 8 غواص بودند، با هم رد شدیم و پدر و پسر به هم در اروند دمِ آب به هم گفتند هر کدام شهید شدیم آن یکی جنازه آن یکی را عقب بیاورد که مادرت یک مرتبه هر دویمان را با هم از دست ندهد یک جنازهای برایش بماند، پدر و پسر بهم گفتند که هر کداممان شهید شدیم آن یکی جنازهاش را این طرف بیاورد و جالب است که صبح نشده دیدم پدر، جنازه پسر را دارد عقب میآورد. پدر جنازه پسر را بغل کرد توی قایق گذاشت و داشت عقب میآورد. اینها نوکر این آقا هستند نه تو. یک قمه برمیداری الکی اینجا را قلقک میدهی یک کمی خون میآید دیگر تو شهید شدی؟! برو سر بده. این حججی و امثال او، اینها نوکر آقا بودند. دیدید که چطوری او را گرفته بودند داعشی بیتشر ترسیده بود حججی خیلی محکم بود عاشق اینطور آدمها آدم میشود، محکم ایستاده بود انگار این او را گرفته، بعد هم میدانید که او را تکه تکه کردند فقط او نبود، خدا او را مطرح کرد، شما در همین قضایای عراق و سوریه چند هزار شهید دادید، بچههای مظلوم و فداکار، اینها نوکر آقا هستند نه تو که با همه میسازی، زیر سایه صدام، زیارت آقا اباعبدالله، زیر سایه شاه زیارت آقا علیبنموسیالرضا، زیر سایه آل سعود زیارت مکه و مدینه، و زیر سایه اسرائیل هم زیارت مسجدالاقصی، بعد هم مستقیم بهشت میروی. آقا سیدالشهداء(ع) در منا یک سال قبل از کربلا یک سخنرانی دارند خطاب میکنند به همین تیپها میکنند به همین خرمقدسها و آخوندهای وابسته ضعیفالنفس و بعضی از اصحاب و تابعین و حُفّاظ قرآن که فقط ور ور حرف میزنند حرفها مذهبی میزنند و اهل عمل نیستند بروید خطبه منا را بخوانید، در تحفالعقول هست در بحارالانوار هست ببینید حسین(ع) چه کار میکند، 700- 800 نفر همه بزرگان جهان اسلام در منا سال قبل از عاشورا که هنوز معاویه هست میگوید شما دارید نان دین و مذهب را میخورید مردم به خاطر خدا جلوی پای شما بلند میشوند شما چرا برای خدا حاضر نیستید یک سیلی بخورید؟ چرا نان دین را میخورید ولی چوب دین را حاضر نیستید بخورید؟ فرمودند به منافع شما کسی تعرض میکند «بذمم آبائکم» کسی تعرض میکند فریاد واسلامای شما بلند میشود اما ذمّه رسولالله را زیر پا گذاشتند و به فرمان و سنت رسولالله عمل نمیکنند همهتان خفه خون گرفتید؟ آقا وسط حج همه دارند طواف شرعی میکنند مسئله شرعی میپرسند احکام شرعی میپرسند حسین(ع) مثل این که تنها کسی است که احکام شرعی نمیفهمد، آقاجان ثواب حج است، مگر دنبال ثواب نیستید مگر نمیخواهید به بهشت بروید، ببین همه دارند ثواب جمع میکنند خم شدند همینطور دامن دامن دارند ثواب جمع میکنند، کجا داری میروی؟ همه دارند از این طرفی طواف میکنند حسین از این طرف برمیگردد بیرون! میگوید این حجی که زیر سایه یزید صورت بگیرد توی سرتان بخورد، آن نمازی هم که زیر سایه یزید میخوانید توی کمرتان بخورد! حچ بیولایت حج نیست، نماز بیولایت و بیبرائت نماز نیست مگر خدا محتاج نماز و حج شماست؟ نماز و حج را گذاشتند که شما آدم بشوید خب آدم باشید، سیدالشهداء(ع) گفت مثل این که حرف زدن دیگر اثری ندارد من باید سرم برود، خون من شَتَک توی صورتتان بزند تا از خواب بیدار بشوید. سوره برائت میگوید با بیان و فریاد، با گفتن و نوشتن، با نامه و ناله، با اشک و عمل باید بگویید مرگ بر کی؟ باید ابراز تنفر کنید فقط درود بر، ما حبّ اهل بیت داریم اگر راست میگویید باید بغض دشمنان حق و دشمنان اهل بیت را هم داشته باشید و الا این چه حبّی است؟ آقا ما سیدالشهداء را دوست داریم! شما فکر میکنید فقط 72 نفر حسین را دوست داشتند؟ نه آقا، دهها و صدها هزار نفر حسین را دوست داشتند، پس اینها ولایت داشتند، حبّ اهل بیت. ولی برائت نداشتند. ولایت بیبرائت، حسین جان دوستت داریم ولی زیر سایه یزید، عیبی ندارد او تو را بکشد، خب این که خلاف مشی قرآنی است، الآن هر سال میلیونها مسلمان اعمال حج توی منا میروند میگویند همان کاری که ابراهیم کرد باید بکنید و الا حجتان باطل است ابراهیم چه کرد؟ میگوید سه روز پشت سر باید بروید به نماد شیطان، خود شیطان که مجسم نیست به نماد شیطان 49تا سنگ باید بزنید، از شیطان و شیاطین و شیطاننماها و سپاه شیطان، یعنی هرکس دعوت به فساد و گناه و ظلم میکند باید ابراز برائت کنید! حالا بگویید که آقا نمیشود با شیطان سنگ نزنیم و گفتگوی مدنی کنیم؟ نمیشود مذاکره کنیم؟ باز هم مذاکرات را ادامه بدهیم و یک قرارداد با شیطان ببندیم؟ تعهد متقابل! نه آقا باید سنگ بزنی. 49تا سنگ باید بزنی و باید بگویی مرگ بر تو و هرکس دنبال توست، بعد جالب است میگوید وقتی که سنگها را پرتاب کردی میگویند این دعا را بخوان، سنگها را که زدی بگو خدایا حج من را قبول کن. یعنی حج بدون نبرد با شیطان، باطل است قبول نیست، صرف طواف خانه خدا و ابراز عشق و وفغا لازم است اما کافی نیست باید برائت و دشمنی باشد. کنار آن درود بر ابراهیم باید مرگ بر شیطان هم بگویی. بعضیها فقط درود بر ابراهیم را میگویند دیگر مرگی در کارشان ندارد. میگویند ما با کسی دعوا نداریم نه باید طرد کنید. منتهی شیطان در هر شرایط و زمان و هر موقعیتی برای هر کسی در چهرههای مختلف تجلّی میکند. شیطان سیاسی، شیطان بزرگ آمریکا و اسرائیل میشود، و شیطنکهای کوچک میشود شاه و صدام و آل سعود، شیطان در بازار میشود آن رباخوار و گرانفروش و کلاهبردار، شیطان در خانواده میشود آن کسی که به زن و بچههایش یا به شوهرش ستم میکند، شیطان همه جا به یک شکلی حضور دارد. در زیارت عاشورا میگویند صد سلام و صد لعن، صد درود و صد مرگ، مساوی. باید بگوییم با شماییم و بر شماییم، ما بیطرف نیستیم، ما هزینه میدهیم، انسان بدون عشق، حیوانی است که فقط نفس میکشد، انسان بدون نفرت هم عاشق نیست چون شما اگر عاشق چیزی باشید از دشمن آن چیز متنفر هستی، درست است؟ و الا این که شما بگویی من عاشق پدرم یا عاشق مادرم هستم، بعد یک کسی بیاید به پدر و مادر شما فحش میدهد اذیتشان میکند شما با آن شخص دشمن میشوی یا نمیشوی؟ اگر دشمن نمیشوی دروغ میگویی عاشق پدر و مادرت نیستی، اگر بخاطر آن عشق با آنها درگیر میشوی معلوم میشود این عشق تو صادقانه است. مگر میشود عاشق باشی و دشمن باطل نباشی دروغ میگویی. اگر کسی گفت ما عاشق حق هستیم ولی با کسی درگیری نداریم تسلیم مطلق در برابر همه هستیم این عاشق نیست ولایت ندارد. ما حبّ اهل بیت داریم ولی با دشمنان این مکتب دشمن نیستیم! دروغ میگویید حبّ اهل بیت نداری، حبّ اهل بیت آن کسی دارد که میرود جبهه میجنگد و فدا میشود سی سال است چشمهایش نمیبیند شیمیایی است و نفس نمیتواند بکشد، او حبّ اهل بیت دارد نه تو کلاهبردار. سر سفره همه مینشینی. در جنگ صفین بعضیها به امیرالمؤمنین(ع) گفتند آقا دو طرف مسلمان هستند ما نمیتوانیم تصمیم بگیریم بجنگیم، حضرت امیر(ع) گفت اگر واقعاً برایتان روشن نیست من نمیگویم شماها بیایید بجنگید، اگر روشن است تصمیمتان را بگیرید، اگر برایتان روشن نیست در خانهات ننشین بگو ما بیطرف هستیم با ما توی منطقه بیا، توی راه حرفهای ما را بشنو، توی معرکه برو آن طرف جبهه هم حرفهای آنها را هم بشنو، بعد تصمیم بگیر که طرف حق بایستی و جلوی باطل. بعد دیگر نگو بیطرف هستیم. اگر باز هم بگویی ما تشخیص ندادیم پس قبل از این که بیطرف باشی بیشعور هستی. اگر تشخیص دادی باز میگویی بیطرفی پس بیشرفی. چون اگر تشخیص ندادی مشکل شعور داری اگر تشخیص دادی باز بیطرفی مشکل شرف داری. حالا یک عدهای آمدند این وسط تصمیمشان را گرفتند، یک عدهای هم داریم که نقل شده بعضیها کاسب بودند، خیلیها اینطوری بودند مثلاً در مورد این آقای ابوهریره که خیلی هم از پیامبر روایت کرده، بعضی از محدثین میگویند این آقا یکی دو سال بیشتر با پیامبر نبوده صدها حدیث از کجا آوردی؟ از چی و کی؟ ایشان آمده بود آنجا وسط جنگ یک کناری، بعد آتشبس میدادند موقع آتشبس گاهی در این اردو بود گاهی در آن اردو، بعد گفتند بالاخره تو با کی هستی بالاخره تصمیمت را گرفتی یا نه؟ دیدند این موقع ناهار میرود توی اردوگاه معاویه، موقع نماز توی اردوگاه امام علی(ع) میآید. بعد گفتند بالاخره شما با کی هستی؟ گفت آقا ولایت، محبّت، همه اصحاب پیامبر، همه مسلمان هستند، گفتند آخه شما گاهی آنجا هستی گاهی اینجا، گفت آخه ناهار سر سفره معاویه میچسبد نماز پشت سر علی. من هر دو حق را با هم جمع میکنم، ناهارها را میرفت توی اردوگاه معاویه غذاهای چرب و چیلی میخورد موقع نماز هم پشت علی میآمد که به ثوابش برسد، اینجا کباب، آنجا کباب! الحمدلله دنیا و آخرتش درست بود، آخرتش با این نمازها تأمین میشد و دنیایش هم با این کبابها، این خیلی خوب است یاد بگیرید کباب و نماز با هم خوب است نه مثل حسین! نماز بخوان و کباب بشو نه این که کباب بخوری. آن نمازی که ظهر عاشورا میخواند اصحاب میآیند جلو، همه جای دنیا نگاه میکنند که تیر کجا میآید بروند کنار به آنها نخورد، اینها نگاه میکردند که تیر کجا میآید بیایند جلو که به آنها بخورد. من یک وقتی به دوستان میگفتم خدا رحم کرد من آنجا نبودم چون اگر روی احساسات میرفتم میایستادم و میگفتم به من بزن ولی وقتی که تیر نزدیک میشد ممکن بود کنار بروم! چنان که در جبهه بودیم گاهی رفیق ما کنار ما شهید میشد ما میآمدیم و میگفتند خاطره تعریف میکردیم میگفتیم خدا رحم کرد من کنار فلانی بودم خدا رحم کرد اگر 30 سانت ترکش اینطرفتر خورده بود به ما خورده بود. خدا شکرت به ما نخورد به فلانی خورد که شهید شد! خب در کربلا، خیلیها اینطوری بودند کنار میرفتند که تیر به امام حسین(ع) بخورد. اما یک عده هم ایستاده بودند به همه طرف نگاه میکردند که از کجا دارد تیر میآید، خودشان را جلو میانداختند که امام حسین(ع) نمازش را بخواند و اینها تیر بخورند. اصلاً مذهبیها دو تیپ هستند، نمازخوانها دو جورند، هیئتها دو تیپ هستند، آخوندها دو تیپ هستند، مراجع دو تیپ هستند، هیئتهای عزاداری دو تیپ هستند، زیارت دو نوع است، زیارت و کلاهبردارها و کاذبین و زیارت صادقین. چرا روزی ده بار میگویند در نمازها همه را تقسیمبندی کن بگو انسانها سه گروه هستند «انعمت علیهم»، «مغضوب علیهم»، «ضالین» نگو کلاً همه مثل هم هستید! همه حق میگویند! همه درست است! همه خوب است! اینها که اینطوری حرف میزنند میخواهند کلاه همه را بردارند. نه، میگویند روزی ده بار در نمازهایت 5 تا نماز، هر نماز دو بار بگویید که خدایا انسانها سه دسته هستند من میخواهم جزء آنهایی باشم که انعمت علیهم، نه میخواهم جزو مغضوب علیهم باشم آنهایی که آگاهانه با حقیقت مبارزه میکنند حتی نمیخواهم جزو آن اکثریتی باشم که ضالین هستند یعنی دنبال باطل نیستند ولی راه را گم کردند من نمیخواهم جزو آنها باشم. این معنیاش این است که مردم همه مثل هم نیستند، ما همه مثل هم نیستیم، یک عده در خط هدایت هستند یک عدهای هم در مسیر ضلالت هستند یک عدهای هم در مسیر و تیررس غضب خدا هستند. شما در اعمال حج دو نوع سنگ دارید، سنگ کعبه، حجر را میروید میبوسید و جمرات را میروید سنگ میزنید. خب مگر سنگ با سنگ فرق دارد؟ مادهاش نه، جسمش نه، اما معنایش بله. یعنی حق و باطل سنگها را معنادار میکند و سنگ را به صدا میآورد سنگ هم صاحب پیام میشود آن سنگ یک معنا دارد و سمبل یک چیز است و این سنگ سمبل یک چیز دیگر است، سنگ با سنگ فرق نمیکند، شما وقتی رو به کعبه سجده میکنید مگر دارید آن سنگها را سجده میکنید؟ حواستان باشد اگر کسی آن سنگها را سجده کند مشرک است! شما میگویید برای خدا که آن فرمان داد ما به این سمت سجده میکنیم چون معنا که مادی نیست اما ما مادی هستیم خدا جهت ندارد اما ما جهت داریم، انسان پشت و رو دارد. بعضیها میگویند که خدا که نه زمان دارد نه مکان دارد، چرا میگویید زمان خاص نماز بخوان، رو به مکان خاص نماز بخوان، به نظرتان جواب آن چیست؟ جواب این است که خدا زمان و مکان و جهت ندارد اما ما که زمان و مکان و جهت داریم، ما که زمان و مکان داریم خدا ندارد. خداوند میفرماید: «أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّه» (بقره/ 186)؛ هر طرف رو کنید آنجا خدا وجهالله است، پس اگر هر طرف وجهالله است.. یا میفرماید: «... وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ وَاللَّه...» (حدید/ 4)؛ هرکجا باشید خدا با شماست، خدا که مکان و زمان ندارد اما به ما میگوید به زمان و مکان خاص و جهت خاص رو کنید، چون ما انسان هستیم در عالم طبیعت هستیم بدن داریم، بدن شما پشت و رو دارد، زمان دارد، مکان دارد، بخاطر تأثیر آن روی ماست که میگویند این زمان آری، آن زمان نه، ماه رمضان این ساعت، آن ساعت، روزه بگیرید و رو به قبله نماز بخوانید. اما ما آن سنگها را که عبادت نمیکنیم توی جمرات هم که میزنید ما با آن سنگها که دشمن نیستیم، مگر آدم با سنگ دشمن میشود؟ اینها معنای دیگری دارد ما آن را به عنوان نماد شیطان هدف میگیریم و آن را هم به عنوان نماد خدا و نماد حق و نماد اطاعت از خدا. شما در روز عرفه اشک میریزید فردایش یک مرتبه چاقو و کارد برمیداری و در منا خون میریزید. درست است؟ در همان صحرا، در همان عرفه شما عاشقانه اشک میریزید اوج عشق، فردایش در منا عید قربان، کارد برمیداری و قربانی میکنی، یک دست دعا و یک دست سلاح. درود و مرگ با هم. منتهی درود بر آن که شایسته درود است و مرگ بر آن که شایسته مرگ است. سلام و لعن، سلام بر آن که شایسته سلام است و لعن بر آن که شایسته لعن است قرآن هم سلام دارد هم لعن دارد، هر دویش هست. یک جا میفرماید: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِی الْعالَمِینَ» (صافات/ 79)؛ درود بر نوح، در همه نشئات حیات و عالم، «سَلاٰمٌ عَلىٰ مُوسىٰ وَ هارُونَ» (صافات/ 120)؛ درود بر موسی و هارون. «سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ» (صافات/ 109)؛ «سَلامٌ عَلى إِلْ یاسِینَ» (صافات/ 130)؛ اینها در قرآن است، قرآن به یک عدهای صریح سلام و درود میفرستد، هی نگویید همه با هم مساوی هستند، نخیر اینها رهبران حق هستند، اینها فداکاران بزرگ هستند. خداوند میفرماید که الله و فرشتگانش بر پیامبر صلوات میفرستند، خب این اسلام آری است و اسلام نه هم در کنارش. به بنیامیه و همه امویهای تاریخ تا الآن و تا ابد، خداوند میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِینًا» (احزاب/ 55) آنان که خدا و رسولش را میآزارند یعنی در صف باطل و ظلم هستند خداوند در دنیا و آخرت آنها را نفرین کرد و لعنت میکند.
بنابراین این که درود بر چه کسانی و لعن بر چه کسانی؟ بعضیها را دیدید مدام میخواهند فیلم بازی درمیآورند که آقا بس است هی مرگ مرگ گفتن، تا کی مرگ؟ هی برای همه مرگ میخواهید، کی برای همه مرگ میخواهد؟ ما برای تو مرگ خواستیم، برای شخص تو مرگ میخواهیم، برای همه مرگ نمیخواهیم بلکه برای همه زندگی و حیات و برکت میخواهیم. درود بر همه، برکت بر همه، ولی مرگ بر تو و یارانتان، مرگ بر شما که به دشمنان حق درود میگویید. هرکس با دشمنان حق صلح میکند مرگ بر او، در کنار دشمنان حق. شما با هم و مثل هم هستید و الا خداوند در قرآن چرا میگوید: «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَوْا وَکَانُوا یَعْتَدُونَ» (مائده/ 78)؛ کفّار بنیاسرائیل لعن شدند بر زبان داود و بر زبان عیسیبنمریم.
آخه اینها یک عیسیبنمریمی درست کردند عیسای قلّابی! اولاً معلوم نیست که خداست یا انسان است؟ پسر خداست، بعد به صلیب رفتن او یک فلسفه دیگری برایش درست کردند، بعد گفتند به صلیب هم رفت تمام، به اینها را کلیسا اضافه کرد چون اینها تعالیم حضرت عیسی(ع) نبود، عیسی مسیح، پیامبر صلح، پیامبر آشتی، پیامبر درود، پیامبر تسلیم، سازش، عشق، محبّت به همه، حتی محبّت به دشمنان حق، خب قرآن الآن دارد راجع به حضرت عیسی(ع) چه میگوید؟ همین آیهای که الآن خواندم چه بود؟ میگوید عیسی مسیح(ع) پیامآور صلح و عشق، لعنت کرد و لعنت میکرد کفار و ظلمة بنیاسرائیل را، یعنی با آنها درگیر بود و دشمن آنها بود به آنها میگفت مرگ بر شما، «لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُودَ وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ...» عیسی مسیح(ع) عیسیبنمریم اهل جهاد و مبارزه بود، درگیر بود، روبروی کفار میایستاد و میگفت مرگ و لعنت بر شما، کجا سمبل سازش و معاشقه با کفر و ظلم بوده است؟
پیامبر(ص) در مباهله چه میفرمایند؟ قرآن چه میگوید، پیامبر به آنها گفت که بیایید مباهله کنیم، ابتهال کنیم، از خداوند صادقانه بخواهیم، حالا که حرفهای ما روی شما اثر نمیگذارد، مگر نمیگویید که خدا را قبول دارید و خدا هم شما را قبول دارد؟ من که ادعا میکنم پیامبر خدا هستم و میگویم که خداوند دعای من را مستجاب میکند، شما هم میگویید نمیکند، حالا که بحث ما به جایی نرسید، هرچه استدلال میکنیم لجاجت میکنید، خیلی خب اگر صادق هستید بیایید به الیالله ابتهال کنیم و به خداوند بگوییم خدایا بین ما و اینها هرکس دروغ و غلط میگوید همین الآن نابودش کن. اینها آمدند، پیامبر(ص) هم رفتند علی و فاطمه و حسن و حسین(صلواتالله علیهم اجمعین) را آوردند، آنها هم آمدند، گفتند خب حالا شروع کنیم به مباهله، یک مرتبه جا زدند. فهمیدند این دارد راست میگوید. خب قرآن میفرماید که پیامبر(ص) فرمود: «... ثمَّ نَبْتَهِلْ، بیاییم ابتهال کنیم، مباهله کنیم، فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ، بگوییم لعنت خدا به آن کس که بین ما و شما دروغ میگوید.» (آل عمران/ 61)؛ خب مباهله یعنی درود بر ما و مرگ بر شما. یعنی درود بر حق و مرگ بر باطل. قرآن میگوید بعضیها هستند که غیر از خدا و پیامبران که آنها را لعن و نفرین میکنند، همه موجوداتی که در این عالم هستند و شعور دارند همه موجودات آنها را لعنت میکنند. این خیلی چیز مهمی است. این آیه 159 سوره مبارکه بقره میفرماید: «... أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ» صفاتی را میآورد و میگوید کسانی که اینجوری عمل میکنند اینها را الله لعن میکند وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ، و همه موجوداتی که ظرفیت موضعگیری و شعور و اراده تصمیمگیری و لعن دارند اظهار و ابراز عشق و نفرت دارند همه موجودات آنها را لعن میکنند.
خب مداح هم تشریف آوردند من همینجا عرضم را ختم میکنم از همه شما التماس دعا دارم مخصوصاً به حرم اباعبدالله(ع) و حرم عباسبنعلی(ع) مشرف میشوید انشاءالله به یاد همه کسانی که میخواستند اینجا با شما باشند و نتوانستند یا از دنیا رفتند یا تا ما و شما برگردیم از دنیا میروند یا خود ما از دنیا میرویم تا برگردیم به فکر خودمان و آنها باشیم، انشاءالله اگر وقت کردید به یاد ما هم باشید و التماس مخصوص دعا داریم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی